چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:, :: 1:6 :: نويسنده : علی جوان نژاد
باز به هم می ریزد...
روی شن های خیال
می کشم نقش وصالت را اما هر بار
موج سر سخت حقیقت با خشم
نقش رویای مرا باز به هم می ریزد...
لحظه ای نیست در این غربت سرد
که فراموش کنم شش طرفم تنهایی ست
که فراموش کنم کلبه من خاموش است
لحظه ای نیست که من طعم فراموشی را وهم آلود
با طنین خوش یک زمزمه با قدری نور
از کف دست مقابل شده ام سر بکشم...
نغمه ای می شنوم
باز هم وهم من مست به هم می ریزد
1/12/1390
رستخیز عشق وقتی چترمان خداباشد بگذار ابر سرنوشت هرچه میخواهد ببارد. درباره وبلاگ آخرین مطالب پيوندها تبادل لینک هوشمند نويسندگان |
|||||
|